هر چی دل آسمونیم بگه بنویس؛ مینویسم
 
 
سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 23:43 ::  نويسنده : الهه آسمانی

باید رمز نو شدن رو فهمید،بهار فقط یه تکراره

 

i shuld find out the secret of freshness,spring is just a repetation.

 

 



چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 16:13 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 سـلامتی دود سـیگارم با ایـنکه کـم رنـگه ، ولـی یه رنـگه ..!


سـلامتی سـیگارم که بهـم یـاد داد نتیـجه سـوخـتن و سـاخـتن ؛ زیر پا لــه شـدنـه...



چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 16:11 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 : فاصله

 

یعنی من حالت را از تقویم های سالخورده بپرسم

 

تو شعرهایم را در کوله پشتی ات بریزی

 

تا هردو بهانه برای کوچ داشته باشیم

 

حالا بماند / حرف رفتن اگر باشد

 

هیچ کس پایش را به آدم برفی دلتنگی



چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 16:9 ::  نويسنده : الهه آسمانی

  

رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند

 

همراه کسانی بودم که همراهم نبودند

 

وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم

 

دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم...



دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, :: 10:12 ::  نويسنده : الهه آسمانی


آدمها همیشه نیاز به نصیحت ندارند …

گاهی تنها چیزی که واقعا به آن محتاجند دستی است که بگیرد ،

گوشی است که بشنود و قلبی است که آنها را درک کند... !

 



دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, :: 10:0 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 زنها به دنبال مرد کاملند و مردها به دنبال زن کامل …

در حالی که نمیدانند خداوند آنها را برای کامل کردن یکدیگر آفریده !



دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: 11:5 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است


حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.



شنبه 14 مرداد 91برچسب:, :: 11:0 ::  نويسنده : الهه آسمانی

روزی که تنهای تنهاترین بودم انگاری که تمام غصه های شب و روز ریخته بودن روی سر من

تمام زندگیم شده بود شمردن غم و غصه های خودم

شمردن روزهای تنهاییم و خط زدن بر روی روزهای تقویم

تنها چیزی که بهش فکر نمیکردم آمدن تو بود

تو اومدی و  روزهای بد منو با حرفای قشنگت،با چشمای گیرات بردی...

باورم نمیشه که تو هستی و زندگی برام شیرین تر از هر چیز شیرینی شده

من این روزهای با تو بودن رو روی دیوار قلبم مینویسم  تا همیشه خاطراتم رو  با تو مرور کنم

و به خودم ببالم که کسی همچون تو در کنارمه و بهم امید زندگی کردن میده

دوستت دارم بیشتر از اونی که بخوای فکرشو بکنی

 

 



شنبه 14 مرداد 91برچسب:, :: 1:47 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 تولدم مبارکـــــــــــــــــــــ باشه ایشالا 1000

ساله شم و این حرفا

هیچکیم که به ما سر نمیزنه



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 22:35 ::  نويسنده : الهه آسمانی

  دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احــــــتیاج!

شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با ســــــبدی پر از بوســه

می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبـم دوستـــت دارم

 

نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلـــیل آن شدی

 

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چــتر

 

شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشــکند.

 

قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند. 

 

تارموی توست اما ریشه ی عمر من استفکر می کردیم عاشقی هم بچگیست .اما حیف

 

این تازه اول یک زندگیستزندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب

 

فاصــــــــله با آرزو های ما چـــــه کرد ... کاش می شد در عاشــــــــــقی هم توبه کرد !!!

 

یه سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه! یه جمله کافیست برای شکستن یه قلــــب!

 

یه ثانیه کافیست برای عاشق شدن! یه دوست مثل تو کافـــــــیست برای تمام زنــــــدگی

 

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببــــند و اون لحــــــظه ای

 

که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشــــــمات خیـــــس شد بدون داری به خــــــودت

 

دروغ میگی و هنوز دوستش داری...



......
۞۞۞۞۞......................۞۞۞۞۞
..
۞۞۞۞۞۞۞۞............۞۞۞۞۞۞۞۞
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞....۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞.۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
..
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
....
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
........
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
..............
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
....................
۞۞۞۞۞۞۞۞۞
........................
۞۞۞۞۞۞
...........................
۞۞۞۞
............................
۞۞۞
.............................
۞۞
..............................
۞
............................
۞
.........................
۞
......................
۞
..................
۞
.............
۞
.........
۞
......
۞
....
۞
......
۞.......................۞....۞
..........
۞..............۞...............۞
..............
۞......۞.....................۞
...................
۞........................۞
................
۞.......۞..............۞
..............
۞.............۞....۞
.............
۞
...........
۞
..........
۞
.........
۞
.........
۞
..........
۞
............


 

 



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 22:28 ::  نويسنده : الهه آسمانی

فکر اینکه تو بیای و من بی تو باشم ،خواب رو از چشمام میگیره...یاده لحظه خندهات میفتم و روز اولت که اومدی تو زندگیم....


عجب شب دلگیریه


اهای با توام ای ستاره پوش شهر دلم....خنده هایم بر لبام تلخ هستن...من حاضرم دارو ندارمو ببخشم تا که برای من باشی...تا پروانه این شمع داغون باشی...من حاضرم بمیرم اما چشمام یکبار روی ماهتو ببینه


تو همون ستاره پوشی که هروزمو با عطر گریه گلگون میکنی...نه گریه غم بلکه گریه برای عشقت...


عجب شب دلگیریه


تو برزخ زمانه گم شدم و دارم میسوزم...ردپاتو از ترانه هام ن


گیر... اسم تو رو شنیدن برام بسه اما ناجی فاصله ها جهان من بی پناه هستش ...گلم جاده خستس


ستاره پوش شبهای من جاده خستس هم از من هم از گریه های من


عجب شب دلگیریه

 



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 2:52 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 یادت باشد که مرا آرزو به دل گذاشتی ، مرا در حسرت همه چیز گذاشتی . . .

وقتی دیدنت از آن دور دستها نیز آرزوی من است ، نگاه به چشمانت را در خواب میبینم

 

یادت باشد که مرا بدجور به انتظار گذاشتی ، در آن ساحل عاشقی آنقدر منتظرت نشستم

 

که سرزمینم به وسعت یک کویر شده ، دلم خشک خشک تشنه ی قطره ای محبت شده

 

یادت باشد که پا گذاشتی بر روی همه چیز ، فکر کنم دیگر دلت در فکر و خیال من نیست

 

یادت باشد که یادم نرفته حرفهایت ، آن همه قول و قرار های عاشقانه نیز که جای خودش ، بماند !

 

 

 

 
 

 



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 ای کسانی که  ازکتاب هایتان به عنوان اشیائی دکوری استفاده کرده اید

اکنون فقط یک معجزه می تواند کارنامه شما را زیر و رو کند !
( ستاد ایجاد رعب و وحشت شب امتحان )

 

 

حالا  وقت برای درس خوندن داریم ، کووو تا فردا
زمزمه های  شیطانی شب امتحان !

 

 

به خدا سوگند اگر سوالاتِ امتحان را در دست راستم و جواب سوالات را در دست چپم قرار دهند باز هم حسش نیست که درس بخونم !


توصیف روزامتحان :

لحظه ای که  درآن دانشجومی خواهد سر به تن عالم آدم نباشد !
و درآن نگاه ها عمیق می شوند !



 



ادامه مطلب ...


جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 1:46 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 شب خواب ببینی که ۱ ماه داری میری سر کار ، صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری !

بوق زدن ممنوع باشه ! ماشینتو بذاری رو ویبره !

کنار آینه نوار ابزار های فتوشاپ داشت ، صورتتو ادیت می کردی !

 


 

خودمو گروگان گرفتم ! تا ولم نکنم ، ولم نمی کنم !


یه سیب دیگه بخوری از ایران رانده بشی بفرستنت آمریکا !


زنگ بزنی شهرداری بیاد این سوراخای نون تافتونو پر کنه کره مربا میخوری مربا نچکه ازش !


خانواده مذهبی باشه اسم دخترو بذاره سیندر الله !


تو کتابخونه هر وقت از درس خسته میشدی جیغ میزدی !


رادیو رو روی یه موج سه متری تنظیم میکردی میرفتی موج سواری !


تو مطب نفر قبل از تو که می ره تو اطاق دکتر، بری در بزنی بگی زود باش !

ورودی لاس وگاس بزنه : به شهر شهیدپرور ِ لاس وگاس خوش آمدید !


همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی !

حراست دانشگاه دم در با دقت نگات کنه ، اشکالای آرایشیتو بگه ، برات درسش کنه . لوازم آرایش بهت قرض بده ، یادت بده چجور آرایشی بهت میاد . . . !

تو گوگل سرچ میکردی ” نیمه گم شده ی من ” عکساشو واست میاورد راحت پیداش میکردی !

شامپو ضدِ شوره بخوری ، دلشوره هات تموم بشه . . .

بفهمن اصغر فرهادی دوپینگ کرده همه جایزه هاشو بگیرن !

واسه کاردستی ِ مدرسه یه ساختمون ِ هشت طبقه ی ۳۲ واحدی ِ اسکلت فلزی ببری !

بری مکه بجای سنگ زدن به شیطون یه چاقو در بیاری بکنی تو شکمش خیال همه رو راحت کنی !

یه پسر رو برات نشون کنند با سنگ بزنیش !

 
 

 

 



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 1:32 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 عاشق تو بودن برام افتخاره

اگه تو نباشی دلم بی قراره
دلم بی قراره واسه با تو بودن
می خوام که دستات و بگیرم دوباره
ستاره ی من شو تو شبای سردم
نیستی که ببینی چقدر پر دردم
کجایی عزیزم دنبالت بگردم

 

بی تو تک و تنهام چاره ای ندارم
از غم نبودت همیشه بیمارم
تو خاطراتم باش تو من و باور کن
حیف که دیگه نیستی
اینجا با من سر کن

 



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 1:23 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 Interview with god

گفتگو با خدا

I dreamed I had an Interview with god

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .

So you would like to Interview me? “God asked.”

خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟

If you have the time “I said”

گفتم : اگر وقت داشته باشید .

God smiled

خدا لبخند زد

My time is eternity

وقت من ابدی است .

What questions do you have in mind for me?

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟

surprises you most about humankind? What

چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

Go answered ….

خدا پاسخ داد …

 

That they get bored with childhood.

این که آنها از بودن در دوران کودکی بی حوصله می شوند .

They rush to grow up and then long to be children again.

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .

That they lose their health to make money

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند .

And then lose their money to restore their health.

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند .

By thinking anxiously about the future. That

این که با نگرانی نسبت به آینده فکر می کنند .

They forget the present.

زمان حال فراموش شان می شود .

Such that they live in neither the present nor the future.

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال .

That they live as if they will never die.

این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد .

And die as if they had never lived.

و آنچنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .

God’s hand took mine and we were silent for a while.

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .

And then I asked …

بعد پرسیدم …

As the creator of people what are some of life’s lessons you want them to learn?

به عنوان خالق انسان ها ، می خواهید آنها چه درس هایی از زندگی را یاد بگیرند ؟

God replied with a smile .

خدا دوباره با لبخند پاسخ داد .

To learn they cannot make anyone love them .

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .

What they can do is let themselves be loved.

اما می توان محبوب دیگران شد .

learn that it is not good to compare themselves to others.

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .

To learn that a rich person is not one who has the most.

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .

But is one who needs the least.

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love .

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم .

And it takes many years to heal them .

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .

To learn to forgive by practicing forgiveness.

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند .

To learn that there are persons who love them dearly.

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .

But simply do not know how to express or show their feelings.

اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند .

To learn that two people can look at the same thing and see it differently.

یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.

یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .

They must forgive themselves.

بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .

And to learn that I am here .

و یاد بگیرند که من اینجا هستم .

Always

همیشه



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 خدایا کفر نمی‌ گویم

پریشانم ، چه می‌خواهی‌ تو از جانم ؟!
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی

 

خداوندا !
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می ‌گویی
نمی ‌گویی ؟!

 

 

خداوندا !
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف ‌تر
عمارت ‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این ‌سو و آن‌ سو در روان باشد
زمین و 
آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی ؟!

 

خداوندا !
اگر روزی‌ 
بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می ‌شوی‌ از قصه خلقت از این بودن ، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می ‌دانی‌ که 
انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی ‌می ‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…

 



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 1:4 ::  نويسنده : الهه آسمانی

  نقش اشکهایم را ، که با آهنگ غمناک

تنهایی دلم روی دیوار خانه ی دلتنگیهایم

می رقصند ، می کشم ! به امید اینکه روزی

با اولین باران پاییزی شسته شوند . . .



پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : الهه آسمانی

 دیگر تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد . . .

یک بار قسمت کردم چندین برابر شد !



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ


دست به صورتم نزن ! می ترسم بیفتد . . . نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد . . . سیل اشک هایم تو را با خود ببرد . . . و باز من بمانم و تنهایی . . .
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هر چی دل آسمونیم بگه بنویس؛ مینویسم و آدرس elahe.asemani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 10958
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1